| برای پسر حضرت زهرا(سلام الله علیها) |

عشق علی(علیه السلام) ما را به سوی هم کشانده / اصلا به جز این باوری دارم؟ندارم...

| برای پسر حضرت زهرا(سلام الله علیها) |

عشق علی(علیه السلام) ما را به سوی هم کشانده / اصلا به جز این باوری دارم؟ندارم...

| برای پسر حضرت زهرا(سلام الله علیها) |

مینویسم برای
شاعرترین و مهربان ترین و احساسی ترین و...
بهترین مرد دنیای زنانه ام.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی در نجف» ثبت شده است

| بسم الله النور |

_نجف_

نجف آخرین جایی بود که رفتیم 

چه رفتنی... خسته از پیاده روی و داغون...

خسته و مریض و... ولی چه فرقی میکنه؟وقتی بعد از یکسال به منزل پدریت میرسی مگه درد میفهمی؟مگه مریضی و خستگی و کوفتگی و... میفهمی؟بله که میفهمی!میفهمی و گریه میکنی...تو صحن حضرت زهرا(سلام الله علیها)از زور مریضی و خستگی هی میخوابی و بیدار میشی لیمو عسل میخوری میخوابی و بیدار میشی غذا میخوری میخوابی و بیدار میشی و گریه میکنی...

و مدام از ابوترابت میپرسی چرا؟چرا پدر جان من قسمتم یه دل سیر زیارت حرم امن با صفای عشق شما نمیشه؟و باز گریه میکنی...

گریه میکنییییی تاااا... فرشته ی نجاتت از راه میرسه،از راه میرسه و با تمام خستگی خودت و مرتب میکنی،موهات و شونه میکنی ، تر گل و ور گل میری و تو صورتش لبخند میزنی...

فرشته ی نجات دستت و میگیره پرواز کنان میرید دم در ورودی صحن،و حال و روزت و با سه لیوان بزرگ شیر موز و یک لیوان آب پرتغال جا میاره و 

جون دوباره ای بهت میده 

انگار یه نفس راحت میکشی و.. 

پرواز کنان دل و قدمتون و تا حرم امیرالمومنین (علیه السلام) میرسونید 

دم در ورودی 

 تو دلت میگی:(سلام حضرت بابا...دامادتون و آوردم...)

و ته دلت قنج میره از کنارش ایستادنت...

و چقدر شکر میکنی حضرت رو بابت داشتن همسری مثل خودشون...

همونجا دم ورودی ، سمت راست ، میشینید و شروع میکنه:

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه..... 

و میبارید 

رقم میخوره کنار تو،علی جانم...،بهترین زیارت نجف عمرم..

با برکت ترینش..

به یاد موندنی ترینش...

؛

شبای بعدش باهم میریم با دوستات حرم.اقا مهدی میخونه برامون..

برمیگردیم دوتایی

توی راه اقا مهدی و دوباره میبینیم که برامون سوقاتی یا هدیه ی اولین سفر دوتاییمون و بهمون میده 

دوتا سنگ انگشتری ناب،از سنگ های حرم امیر علیه السلام..

چند شب نجف و خاطرات تکرار نشدنیش..

[باشد قبول،غصه ی هجران چشم ولی ..

یک روز...]

آخر از عشقت عراقی میشوم...ابوتراب!




عاشقک بنت الزهرا ( سلام الله علیها )

مجـ سیصد و چهارده ـنون
۰۷ آذر ۹۷ ، ۰۱:۳۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

| بسم الله النور |


قرار نبود بریم!

همه چیز مشخص بود،نه مدیر مدرسه اجازه میداد آقا قرآن یه هفته مرخصی بگیره... 

نه آقا قرآن معروف داستان ما میتونست هزینه هارو این دم عروسی ای تقبل کنه 

نه عروس خانومِ ماجرا پاسپورتش تاریخ لازم برای سفر و داشت و 

نه هیچ کدوم ار شرایط فراهم نبود. 

یه روز قبل از غروب که تو خونتون دراز کشیده بودیم و هوا تاریک و روشن بود ،

[سادات جان؟

(تازه داشت خوابم میبرد که با صدات پریدم)

-جانم؟

هرطور شده میبرمت این اربعین... 

-چطوری؟؟

میبرمت.میرم با مدیر صحبت میکنم هرجور شده راضیش میکنم...

-...

اشک و گریه دوتایی]


سه شنبه یکم آبان راه افتادیم

تو ماشین آقا جواد،جلو که میشستی دلم میگرفت،با همون فاصله ی یه وجبی ام دلم میگرفت

عوض وقتی میومدی عقب،خیلی خوب بود. در حدی که با خیال راااااحت میخوابیدم 😆 چیه مگه خب؟هر کسی یه جور احساس رضایتش و نشون میده منم با خوابیدن دیگه😌 ... 

[ادامه ی این تیکه تو پست رمز]


شب کرمانشاه خونه ی اون دوستتون خوابیدیم،۱۵-۱۶تا پسر تو پذیرایی و من و خانوم آقا جواد تو اتاق 

و امان از دست تو و رفیقات و صدای خنده هاتون..😠 خوابیدیما مثلا!!!بلند بلند یهویی میخندید!نمیگی من از وسط صدای خنده ها صدای خنده ی تورو بلدم و تا بیست دقیقه بعدش قلبم نمیزاره بخوابم و هی صدات تو گوشم تکرار میشه؟؟نمیگی یه نفر تو اتاق دلتنگت میشه..؟

فرداش مرز 

و آقا مجتبی ی جامانده که خییییلی دلم براشون سوخت...

الهی هیچ مسافری از رفیقاش جا نمونه

خیلی سخته.

خسته و کوفته و گرسنه و مشتاااااق رسیدیم کربلا خونه ی ابوحسین 

خونه ی تر و تمیز ابوحسین و خانوم بسیااااار مهربونش(که خب البته به پای من نمیرسه😌)و امیر شیطون و بلاشون..

اولین کربلای کنار تو بودن 

شب جمعه ی با تو تو حرم ارباب بودن

روضه ی حضرت رقیه خوندنت... باریدنمون 

حالا نا خودآگاه یاد اون شعر افاده بودم 😂 دستت درست آقا دیگه دستش تو دستامه... 

آخه "دستت درست" ؟؟ به اباعبدالله بگی دستت درست آقا!

حالا اینا هیچ 

بارون نم نم بیاد

من باشم

توام باشی 

تو بین الحرمین باشیم 

تو روضه خون باشی

من گریه کن پاکارت...

تو بگو خوشبختی اگر این نیست ، چیه پس؟؟ 


ادامه دارد...[آخرین بار که نوشتم ادامه دارد ادامه ندادم😆]


عاشقک بنت الزهرا (سلام الله علیها)


مجـ سیصد و چهارده ـنون
۱۹ آبان ۹۷ ، ۲۰:۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر